درسنگرهای به جا مانده از بعثی ها مستقر شدیم، فرصت را غنیمت شمرده و از یکی از برادران، قرآنی را گرفتم و به آن تفأل زدم.
سوره ی مبارکه ی فرقان آمد، آیه ی راجع به مرگ زندگی بود و از اینکه مردن و حیات به دست خداوند است.
در این موقع موشک یکی از هلی کوپترهای دشمن به سمت سنگر ما شلیک و منفجر شد. تمام گونی های پر از خاک سنگر به سر و روی ما ریخته شد. با اینکه موشک زیر سنگر ما عمل کرده بود، اما به هیچ یک از از ما آسیبی نرسید.
_یکی از مشکلات عملیات در هور این بود که دشمن با کمین هایی که در هور ایجاد کرده بود، با کوچک ترین حرکتی که از طرف بچه ها صورت می گرفت، مانند اثر رفت و آمد قایق ها و یا حرکت غواص ها که نی ها را به صدا در می آورد، دشمن پی به حرکت ما می برد. این مشکل در شب های عملیات صد برابر می شد، چون حرکت و رفت و آمد آن همه غواص و قایق قطعاً در هور برای دشمن ایجاد حساسیت می کرد. اما در شب عملیات «عاشورای 4» امداد الهی عجیبی اتفاق افتاد. و آن این بود که همزمان با حرکت غواصان و موج اول (اولین گروه عمل کننده) ناگهان تمامی قورباغه ها و موجودات هور با همدیگر شروع به سر و صدا کرده و حساسیت ها را خنثی کردند!
این امداد عجیب طوری بچه ها را دلگرم کرد که غواص ها – که در مواقع عادی آرام فین می زدند تا در جریان آب تغییر ایجاد نشود – در آب .شیرجه می رفتند